«نماینده» / حجتالاسلاموالمسلمین «سیدمرتضی حسینی» که در حال حاضر مشاور فرمانده کل سپاه است در دوره نهم مجلس شورای اسلامی، نماینده مردم قزوین و عضو هیئترئیسۀ کمیسیون فرهنگی بود. از سوابق کاری او میتوان به نمایندگی ولی فقیه در سپاه صاحبالامر استان قزوین اشاره کرد. در کافه گپ این هفته میزبان وی شدیم تا کمی از زندگی پر فراز و نشیبش برای ما بگوید.
*بهعنوان اولین سؤال بفرماید متولد چه سالی هستید و در کجا متولد شدید؟
متولد سال ۱۳۳۶ در روستای شال قزوین هستم و در یک خانواده کشاورز و مذهبی و متدین بزرگ شدم و تا دوران دبیرستان در همان روستای شال تحصیل کردم.
*دوران کودکی شما به چه نحوی گذشت؟ چه بازیها و سرگرمیهایی داشتید؟
دوران کودکی ماجراجو و به قول معروف شیطون نبودم و از همان دوران همه مرا بهعنوان بچهای مسجدی و مذهبی میشناختند. بهعنوانمثال از سال اول دبستان اهل هیئت رفتن بودم و خیلی از وقتهای من در مسجد میگذشت. البته تمام بازیهایی که همه بچهها داشتد من هم داشتم ولی شیطنت سایر بچهها را من نداشتم. اگر هم قرار بود بازی کنیم به باغ میرفتیم و آن زمان زمستانها برف سنگینی داشت به همین دلیل تا فرصتی پیش میآمد با بچههای محل مشغول برف بازی میشدیم.
*پس از دبیرستان کجا رفتید؟
تیرماه ۱۳۵۳ به حوزه علمیه قزوین رفتم و تا سال ۱۳۵۸ تحصیلات خود را در حوزه گذراندم. درواقع زمان انقلاب در حوزه علمیه قزوین بودم البته در این مقطع توسط ساواک چند بار دستگیر شدم که بیان خاطرات آن روزها بماند برای وقتی دیگر. پس از آن به قم رفتم و تا سال ۱۳۷۰ سطوح عالیه تحصیلات حوزوی را در قم سپری کردم. در این مدت هم دوران جنگ تحمیلی را پشت سر گذاشتیم که حدود ۳۰ ماه هم در جبههها بودم.
*از دوران کودکی و تحصیل شما بگذریم، بفرمایید که چه سالی ازدواج کردید و در زمان ازدواج شما و همسرتان چند ساله بودید؟
زمان ازدواج من بیستویک ساله و همسرم چهارده ساله بودند. سال ۵۷ عقد کردیم و سال ۵۸ ازدواج کردیم. نحوه آشنایی ما بهاینترتیب بود که سال ۵۶ توسط ساواک دستگیر شدم و به زندان رفتم. بعد از آزادی، پدر همسرم که آن زمان از علمای بزرگ شهر بودند از من خواستند تا گزارشی از زندان رفتن خود ارائه دهم. آنجا کسی جرقهای در ذهن من ایجاد کرد که شما میتوانید داماد ایشان هم بشوید، همین حرف مرا به فکر برد. بعد به واسطه یک خانمی که از بستگان حاجآقا بودند و ما هم با ایشان آشنا بودیم مقدمات آشنایی را طی کردیم. آن زمان من خیلی همسرم را ندیدم ولی از پیغامهایی که این خانم برای ما میآورد متوجه شدم که با اینکه سن زیادی ندارند ولی بسیار فهیم و باهوش هستند بر همین اساس مراسم خواستگاری از طریق خانواده صورت گرفت و ایشان هم پذیرفتند ما هم به طبع بیشتر از ایشان عاشق بودیم. (با خنده)
*مراسم ازدواج خود را چطور برگزار کردید؟
مدرسه علمیه یک سالنی داشت و برای مراسم ازدواج مردانه را در آنجا و زنانه را هم در منزل حاجآقای موسویشالی که از آیات بزرگ شهر بودند برگزار کردیم.
*مهریه همسرتان چقدر بود؟
برای مهریه بنا شد من تفسیر قرآن را به ایشان تعلیم دهم اما در محضر زمان عقد به این مهریه ایراد گرفتند و گفتند باید مهریه قیمت داشته باشد. بنابراین یک دور تفسیر نمونه آیتالله مکارم شیرازی مهریه همسرم شد.
*اوایل ازدواج اوضاع مالی به چه شکلی بود؟
آن زمان من با یکی از دوستانم که همزمان با هم ازدواج کرده بودیم دو نفری یک خانهای اجاره کردیم که ۳ اتاق داشت. یک اتاق برای ما یک اتاق برای آنها و یک اتاق هم برای میهمانان مشترک بود. آن زمان هم درآمدها پایین بود و این مشکل چیزی نیست که مخصوص شرایط فعلی باشد. با این وجود زندگی ما در سایه توکل بود. یک سال بهاینترتیب در قزوین بودیم بعد از آن به قم رفتیم باز یک خانه با همین سبک و همین تعداد اتاق با هم اجاره کردیم. آن زمان ما نفری ۵۰۰ تومان شهریه میگرفتیم و هر دو با هم ۱۰۰۰ تومان کرایه میدادیم؛ و واقعاً در زندگی توکل داشتیم و گمان میکردیم که خدا قصد دارد زندگی ما را اداره کند. این اندازه توکل هم نشات گرفته از آموختههای ما از عالم بزرگوار موسوی شالی بود. همیشه به ما میگفت با خدا ارتباط داشته باشید خدا شما را اداره خواهد کرد.
*شما چند فرزند دارید؟
۵ فرزند. یک پسر و چهار دختر.
*ازدواج کردند؟
دوتا از دخترها و پسرم ازدواج کردند. یک دخترم ۴ و پسرم ۳ اولاد دارند.
*مراسم ازدواج فرزندانتان چگونه برگزار شد؟
اعتقاد من این است که ازدواج را باید سبک گرفت. برای دخترها و عروسم ۱۴ سکه مهریه تعیین کردیم و به دامادها و پسرم هم هر کدام خرید ۴ وسیله اولیه را محول کردم سعی داشتم کاملاً مساوات رعایت شود. مراسم جشن عروسی پسرم هم مردانه در خانه خودم و زنانه در سالن زیرزمینی یکی از دوستانم برگزار شد. مراسم ازدواج دختر اولم هم باز در خانه برگزار شد ولی داماد دومم چون تکفرزند پسر بود تمایل داشتند در تالار مراسم برگزار شود که این جشن هم به عهده خودشان بود. وگرنه من معتقد نبودم که مراسم در تالار باشد و گفتم که به همین اندازه فضای خانهای که داریم مهمان دعوت کنیم و عروسی به سادگی برگزار شود.
*چقدر اهل هدیه خریدن و کادو دادن به همسرتان هستید؟
در این مورد کمی ضعیف هستم ولی در مناسبتهای خاص، اعیاد، روز زن یا زمانی که سفر بروم برای ایشان هدیه میگیرم. ولی اینطور نیست که همیشه برای ایشان هدیه بخرم. ولی در سفر اولویت اولم برای خرید هدیه، همسرم هستند.
*با توجه به مشغلههایی که دارید در کارهای منزل به ایشان کمک میکنید؟
در جوانی خیلی زیاد به همسرم کمک میکردم بهخصوص وقتی مهمان داشتیم. چون همسرم سن زیادی نداشتند من کمک دست ایشان بودم یک دورهای مشغلههای من خیلی زیاد شد اصلاً فرصت نداشتم کمکحال همسرم باشم ولی باز در حال حاضر فراغت بیشتری دارم و وقتی مهمان داشته باشیم خیلی به ایشان کمک میکنم.
*وقتی مشغلههای شما زیاد بود و کمتر در منزل بودید، همسرتان گلهای هم میکردند؟
اصلاً. بههیچعنوان. بهخصوص زمانی که در مجلس فعالیت میکردم ایشان خیلی بیشتر شرایط را درک میکردند و همراه من بودند. هیچوقت پیش نیامد که از شرایطی گلهمند باشند یا ذهن مرا درگیر کم و کاستیهای منزل کنند. تمام کارها از خرید کردن و امور مربوط به منزل به عهده خودشان بود.
*زوجها در اوج تفاهم هم که باشند باز هم در مواردی به اختلافنظر برمیخورند؛ شما اختلافنظرها بین خود و همسرتان را چگونه برطرف میکنید؟
توصیه من به فرزندانم و سایر جوانان این است که هیچگاه اجازه ندهید نفر سومی از مشکلات شما باخبر شود. چون این نفر سوم یا مادر و خواهر شما هستند یا برادر و پدر؛ بنابراین این افراد نسبت به شما ممکن است دلسوزیهای بیجا داشته باشند و همین موارد موجب اختلاف بیشتر میشود پس تا میتوانید مشکلات را در اندرون خود تحمل کنید در این صورت دیگران تصور میکنند شما یک زندگی مشترک بسیار عالی دارید و به شما غبطه خواهند خورد. ما هم در زندگی مشترک همینطور رفتار کردیم. هیچوقت مشکلات را به بیرون از حریم خانواده منتقل نکردیم حتی اگر در زمان مشکلات مهمان برای ما میآمد متوجه نمیشدند که ما با هم قهر هستیم. نزد مهمانها خیلی عادی مثل همیشه با هم حرف میزدیم و وقتی هم که آنها میرفتند دوباره با هم قهر میکردیم. (با خنده) ولی گاهی در خانوادهها شاهد آن هستیم که تفاهم بین زوجین بههیچعنوان ایجاد نمیشود در این شرایط مجبور هستیم از بزرگترها بهعنوان واسطه کمک بگیریم.
*در منزل عصبانی هم میشوید؟
در گذشته خیلی زیاد. چون از کودکی به نظم و سروقت بودن حساس بودم و اعتقاد داشتم. زمان مدرسه همیشه نیم ساعت زودتر از بقیه در مدرسه حاضر میشدم. در مجلس هم جز کسانی بودم که هیچوقت تأخیر و غیبت نداشتم روی این حساب گاهی موقع بیرون رفتن از منزل سر حاضر شدن خانم عصبانی میشدم ایشان هم چارهای نداشتند چون هم باید بچهها را حاضر میکردند هم کارهای منزل را انجام میدادند و آن زمان کمی به این موارد بیتوجه بودم و زود عصبانی میشدم.
نظر شما